جوشش همیشه آغاز شعر نیست
گاهی سکوت
گاهی رکود
تا نیمه های شب
که میسراید مرا
مرا تنهایی
مرا بی سرانجامی
آدمی ام را گم کرده ام
پیش از هر هرگزی که پیدایش کرده باشم
تن در نمیدهم به لذت یک لحظه
و فراموشم نمیشود پرسشهای فرسایشگرم
که این تنها پناه من است
و من تنهایم
با عشق، با شعر
با ترانه، با آهنگ
همیشه تنهایم
و زمان تنها دشمن من است
که ندانم
تا فرسوده شود جسمم
و تا نیاندیشم
اکنون که میتوانم نمیدانم
چه سود اگر بدانم محال را
به قیمت گذشت مجال ها
می ترسم از ندانسته هایم
و میرسم به آنجا
...که باز تنهایم
...
مه یار
2 comments:
delam barat kheili tang shode shaer joonam
Mahyar jan,
sheret ke mahshare. chand bar khoondamesh. che hesse moshtareki ro to in sher bayan kardi!
Thanks for sharing it.
Post a Comment