Wednesday

جوشش همیشه آغاز شعر نیست
گاهی سکوت
گاهی رکود
تا نیمه های شب
که میسراید مرا
مرا تنهایی
مرا بی سرانجامی

آدمی ام را گم کرده ام
پیش از هر هرگزی که پیدایش کرده باشم

تن در نمیدهم به لذت یک لحظه
و فراموشم نمیشود پرسشهای فرسایشگرم
که این تنها پناه من است
و من تنهایم
با عشق، با شعر
با ترانه، با آهنگ
همیشه تنهایم
و زمان تنها دشمن من است
که ندانم
تا فرسوده شود جسمم
و تا نیاندیشم
اکنون که میتوانم نمیدانم
چه سود اگر بدانم محال را
به قیمت گذشت مجال ها

می ترسم از ندانسته هایم
و میرسم به آنجا
...که باز تنهایم
...
مه یار


2 comments:

Somayeh said...

delam barat kheili tang shode shaer joonam

Anonymous said...

Mahyar jan,
sheret ke mahshare. chand bar khoondamesh. che hesse moshtareki ro to in sher bayan kardi!

Thanks for sharing it.