امروز بیزار شدم دوباره بیزار....از همان اولش که کادو را دیدم که به خاطر اون بیرون می آیی ولی من باید بروم و شلوغ نکنم. بیزار میشوم چون غرورم رو خدشه دار میبینم. بیزارم چون چون سر کلاسهام به خاطر چیزهایی نرفتم که خیلی کمرنگتر از اون چیزی بود که فکر میبایست. بیزارم از اینکه بهم گفته بشه که باید مث همه همونجا که همه .... . مگه من میخوام جای دیگه.... . بیزارم از اینکه میلاد بی توجه میره و گم میشه. بیزارم از اینکه اشک تو چشام باشه و بخندم. میخوام تنها باشم. نمیخوام ریخت هیچ کی رو ببینم از همه چیز بیزارم. دوباره اشکم را در آوردید آدمان. تنهااااااااااا.......
Sunday
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment