skip to main
|
skip to sidebar
مثل آب
Friday
خواب
امروز قرار بود دایی و بچه ها بیان خونمون. مامانم هی صدام می زد که پاشو الان میاینا! بعد از کلی غر و لند از خواب پا شدم. اما نه مامانم بود نه قرار بود کسی بیاد پیشمون. من بودم و غربت و ... بغضم...
1 comment:
Somy said...
ولی بالاخره خوابت تبدیل به واقعیت شد
:*
Friday, June 07, 2013 1:53:00 PM
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
درباره من
مه یار ارجمند راد
شاعر
View my complete profile
1 comment:
ولی بالاخره خوابت تبدیل به واقعیت شد
:*
Post a Comment