Wednesday

مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد



‏  آن‌ چه که زندگی بوده‌ است از دست داده‌ام، گذاشتم و خواستم از دستم برود و بعد از آنکه من رفتم، به درک، می‌خواهد کسی کاغذ پاره‌های مرا بخواند، می‌خواهد هفتاد سال سیاه هم نخواند، من فقط برای  این احتیاج به نوشتن که عجالتا برایم ضروری شده‌ است می‌نویسم.‏
بوف کور - صادق هدایت
---------------------------------------------------------------------------------

‏ نترس از هجوم حضورم
‏ چیزی جز تنهایی با من نیست
‏  ‏ایرج جنتی عطایی

از کنارت رد می شوم
مثل تنهایی
از کنار هیچ کس
که همیشه با توام
که همیشه بی منی
رد می شوم
آهسته
آ.. هس.. ته
تا تو باشی و اتاقت
تو باشی و خیالت...‏
و خیال کنی که من...‏
و خیال کنی که او...‏
تا خیال کنم که خیال...‏
تا محال شوی

چند خاطره، چند اسم
چند تا قرص
و چند ایسم
دلت به هیچ چیز خوش نمی شود
ولی بخند
باز هم بخند
دلم که خوش نیست
انکار می کنم
و هجوم حضورم
تنهایی منی ست
که تکرار می کنم
اصرار می کنم
اصرار می کنم
اصرار می کنم
بیزار می شوی
می میرم
...
بیدار می شوم
بیدار می شوی


مــ ه  یـــــ  ا ر
---------------------------------------------------------------------------------
‏‏‏...

و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه ی یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید
مرگ با خوشه ی انگور می آید به دهان
مرگ در حنجره ی سرخ گلو می خواند
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است
مرگ گاهی ریحان می چیند
گاه در سایه نشسته است و به ما می نگرد
و همه می دانیم
ریه های لذت پر اکسیژن مرگ است
...
سهراب سپهری

---------------------------------------------------------------------------------
پا نوشت: دوست خوبی دارم به نام کسرا که سالهاست بی دریغ مرا از این وبلاگ می خواند و همیشه مرا مورد لطف و محبت خودش قرار  میدهد. این پُست غمگین را به مهربانی او تقدیم می کنم که بداند دوستی اش را دوست دارم.‏

1 comment:

kasra said...

MahYar jan I am speechless. Completely lost for words.
The best present ever.

Thank you.