همه میگن که تو رفتی همه میگن که تو نیستی
همه میگن که دوباره دل تنگمو شکستی
دروغه
از آن وقتهاست که به خودم هم شک میکنم. به چشمهام. به گوشهام. به همه شعرهایی که خوانده ام و نوشته ام... بی دلیل به آدمها شک میکنم و به آدمکها
چه جوری دلت می اومد منو اینجوری ببینی
با ستاره ها چه نزدیک منو تو دوری ببینی
همه گفتن که تو رفتی
ولی گفتم که دروغه
-
تنهایی... "ما همان جمع پراکنده همان تنها هاییم". گفت ادبیات شده سلاحت. نمی دانست چقدر واژه کم می آورم و ندیده بود شبهایی را که پر ِ دردم ولی آنقدر قلمم ناتوان است که هر چه دست میشوم نمینویسد
شبها زنی که نیست و ناموس میشود
بالشت خیس من که به من بوس میشود
در "تخت های یک نفره" زار میزنم
مه یار...زار.. خاطره... کابوس میشود
زل زده ام به گریه های بی اشکم. به نعره های بی صدایم. به همه "بی" هایم. قسمهای نخورده ام را بالا می آورم و "زنگ میخورد در سرم گوشی" ... و هنوز نیامده باید بروم و "بعد تنها صدای غربت بود _ بعد تنها صدای خاموشی" ... و
.
در یاد بوی عطر زنی توی کافه ام
پیچیده است عشق کسی در ملافه ام
هی میزنم و میزنمو و میزنم ... و هق
هر شب به زیر گریه و ... دیگر کلافه ام
مه یار
پا نوشت: خودکشی ات هشت ساله شد... هشت سال است که هنوز زنده ام رفیق
همه میگن که تو نیستی همه میگن که تو مردی
همه میگن که تنت رو به فرشته ها سپردی
دروغه
همه میگن که دوباره دل تنگمو شکستی
دروغه
از آن وقتهاست که به خودم هم شک میکنم. به چشمهام. به گوشهام. به همه شعرهایی که خوانده ام و نوشته ام... بی دلیل به آدمها شک میکنم و به آدمکها
چه جوری دلت می اومد منو اینجوری ببینی
با ستاره ها چه نزدیک منو تو دوری ببینی
همه گفتن که تو رفتی
ولی گفتم که دروغه
-
تنهایی... "ما همان جمع پراکنده همان تنها هاییم". گفت ادبیات شده سلاحت. نمی دانست چقدر واژه کم می آورم و ندیده بود شبهایی را که پر ِ دردم ولی آنقدر قلمم ناتوان است که هر چه دست میشوم نمینویسد
شبها زنی که نیست و ناموس میشود
بالشت خیس من که به من بوس میشود
در "تخت های یک نفره" زار میزنم
مه یار...زار.. خاطره... کابوس میشود
زل زده ام به گریه های بی اشکم. به نعره های بی صدایم. به همه "بی" هایم. قسمهای نخورده ام را بالا می آورم و "زنگ میخورد در سرم گوشی" ... و هنوز نیامده باید بروم و "بعد تنها صدای غربت بود _ بعد تنها صدای خاموشی" ... و
.
در یاد بوی عطر زنی توی کافه ام
پیچیده است عشق کسی در ملافه ام
هی میزنم و میزنمو و میزنم ... و هق
هر شب به زیر گریه و ... دیگر کلافه ام
مه یار
پا نوشت: خودکشی ات هشت ساله شد... هشت سال است که هنوز زنده ام رفیق
همه میگن که تو نیستی همه میگن که تو مردی
همه میگن که تنت رو به فرشته ها سپردی
دروغه
No comments:
Post a Comment