باز روزم به شب کشیده شده
پا> ی شعری به من که <شیده> شده>
،انفجار ِ سکوت بغضی بود
بی صدا در گلو شنیده شده
،ریخت از آبروی من اشکی
چشمهایی که آب دیده شده
شوق و شورم به اصفهان رفته
بس که تارم به غم تنیده شده
،بهرۀ نوجوانی ام - عقده
،که در اندیشه ام چکیده شده
،توی باغ جوانی ام گندید
مثل یک میوۀ کال چیده شده
حال و روزم به شعر میماند
سرنوشتی که سر بریده شده
شاید این آخرین غزل باشد
... غربت شاعری قصیده شده
مه یار
2 comments:
شوق و شورم به اصفهان رفته
بس که تارم به غم تنیده شده
موسیقی متن خیلی کار جالبیه. معرفیش نمیکنی که از کیه؟
ترنج - محسن نامجو
Post a Comment