Saturday

روی هستی وقتی عشقبازی، مستی
باز فردیت خویش، منکری بر پستی
تارک الدنیایی، سخت خود بینایی
دل غروبی گر کرد، عاشقی رسوایی
این منم
این هایی که مینویسم
به تمامی من است
اما دریغ که هرگز تمام من نیست
منم پشت به تمام شمایگان بی شمار
و خدایگانم دل باخته اند بر مخلوقات خویش
و شاید بر خویش
مگر نه اینکه من اویم
او من
و این اجبار است
ذهنم را پیش از این گاه گاه
و اکنون هماره پس میگیرم از
از چی؟
شاید از امکان
و شاید از ممکن
محال میشوم به لحظاتی که مغرورم
...و روسپی ام در ساعت ها و روزها و
!نه
روسپی ام به سالهای اذمحلال
به لایه های ناممکن خویش رسوخ نمیکنم
این مرا میمیراند
من کیم؟
هرگز نمیدانم
.صرفنظر از تقریب مهندسی که وزن مرا با ریش و بدون ریش یکسان میسازد اما من با ریش خیلی سنگینم
واژه یعنی تقدیر
ارث یعنی دنیا
فهم یعنی مصداق
!سیر یعنی که پیاز
...
حرف دیگری نیست جز آنکه خواب آلوده ام

No comments: