اینجا منم. من اینجایم که از دریچه تنهاییم مینگرم؛ نه به خود که به روزگار. من اینجا نیستم. هیچ کجا نیستم. زمان دیگر در من جاری نیست. من نیز غرق نیستم جز آنکه باری به دوش هستی ام. دنبال چیزی نمیگردم. افسوس هم نمیخورم. آه نیز نمیکشم. روزم را با شبم تفاوتی نیست چرا که خورشیدی و ماهی ندارم. خوشبخت نیستم. بد بخت هم نیستم. بی بختم. تنها مراد من تنها این است که شبها خواب سراغم را بگیرد و یا سراغ را بگیرم از فردا
فردا
...
1 comment:
خوشبختی یا خوشحالی؟
پرسشی که فلسفه را به لکنت وا می دارد
به سفسطه هم
پاسخیم نیست
Post a Comment