Tuesday

... ایمیل سعید مختاری بعد از دو سال بیخبری
ابر غرقم می کند
!سربالا فرو می روم در پهنه ی عمیق
من تنهام
! ستاره های دریایی
من تنهام
! سگهای درخشان
قعر شبم همین کبودی تکرار است
! نه حفره ی زرد ماهی
! نه نجات چشمک فانوسی
بی لبخند چون پگاهی بی آفتاب
و
!بی اشک چون چشمه ای چروک
میگذرد خروار لحظه
بی که مزه کند تماشای شبم
بی که ببوسد لبم
داغ را
بی که بگیرد نگاهم از تپش نور
سراغ را
من تنهام
کلاغها
من تنهام
ای همه ی اشتیاقها
هرچه بمانم می کندم غرق
! ابر
هرچه بخوابم
قعر شبم
! گود
قایق تنهایی ام میان باد
! رها تر
تنهام
!سگهای آسمان
.
سعید مختاری --
سعید نمیدونم این وبلاگ رو هم میخونی یا نه اما کاش بخونی نمیدونم کجایی چی کار میکنی. دلم برات کلی تنگ شده و دو سال بیشتره که هیچ خبری ازت نیست یه هویی از همه کندی و بیخبر رفتی... امیدوارم که این جواب بداههٔ من رو از من بپذیری چون در اوج حسرت بغض دلتنگی و در نهایت تنهایی با یه عالمه اشک و دستان لرزان برات نوشتم
،زمان گذشت
زمانی که هیچ نبود
،خدا نبود
...تو نبودی
و پیر ِ تنهایی
به جز حکایت تکرارِ هیچ و پوچ نگفت
تو رفتی و ماندم
نخواندی و خواندم
به جای اشعارت
...هزار قافیهٔ برگ و مرگ و رسوایی
به جای خاطره ماندی
به جای آنکه هنوز
به جای ِ جای تو چیزی نمانده
!آتش و سوز
و من که دفتر شعرم پر از سکوت شده
و دشت خاطره هایم کویر لوت شده
آهای دوست
من اینجا بدون لبخندم
تو نیستی
ولی بدان که
هنوز پابندم
.
مهیار --

No comments: