آخه باید امشب خبر پذیرش بیاد در حالی که چشمان مامانم از اشک باز نمیشه ... عجب روزگاریست
1 comment:
Anonymous
said...
چشم های مادرت...با اشکهای همیشه ارزانی که قدرش را فقط تو میدانستی.....و لبخندش که به هر حال امروز فردا یا چند روز دیگر به بهانه ای دوباره خواهی دید وبرایت پر از اضطراب ناپایداری حضوریست که تاکنون همراهیت را نقض نکرده است........ وتو.. تویی که طی یک خطا و شاید آزار ساده ای که کودک طبیعت به بازیچه اش میدهد رشته های اعصابت در مقطع پیوند های دل چگال ترند.... و در آخر پذیرشی که اضطراب و اندوهت گامهایش را شل یا سفت نکرده بود. پذیرشت آمد....پذیرفته شدی که بروی و لی از مدت ها قبل رفتن را پذیرفتی...ولی ساده نخواهد بود. به این سادگی نخواهد بود.....من دیرینت باید برای کندن آستین بالا بزند....و هوشیاری دل ..که هم لذت غزلت را.. ارمغان داده است.و هم خون چکان این گسستن و کندن. را .چه خونالود است دست های منت از پس گسستن ناگزیر...... آری سر انجام خواهی شد....خواهی شد.... در کار خون خواهی شد.... دست هایت خونالود ....آستینت خونالود.. .سازت خونالود...و دلت و دل ما خونالود. گسستن از من برایت کمترین کشاکش خواهد بود.....بدرود رفیق..بدرود...جدایی خوش.
1 comment:
چشم های مادرت...با اشکهای همیشه ارزانی که قدرش را فقط تو میدانستی.....و لبخندش که به هر حال امروز فردا یا چند روز دیگر به بهانه ای دوباره خواهی دید وبرایت پر از اضطراب ناپایداری حضوریست که تاکنون همراهیت را نقض نکرده است........
وتو..
تویی که طی یک خطا و شاید آزار ساده ای که کودک طبیعت به بازیچه اش میدهد رشته های اعصابت در مقطع پیوند های دل چگال ترند.... و در آخر پذیرشی که اضطراب و اندوهت گامهایش را شل یا سفت نکرده بود.
پذیرشت آمد....پذیرفته شدی که بروی و لی از مدت ها قبل رفتن را پذیرفتی...ولی ساده نخواهد بود. به این سادگی نخواهد بود.....من دیرینت باید برای کندن آستین بالا بزند....و هوشیاری دل ..که هم لذت غزلت را.. ارمغان داده است.و هم خون چکان این گسستن و کندن. را .چه خونالود است دست های منت از پس گسستن ناگزیر...... آری سر انجام خواهی شد....خواهی شد.... در کار خون خواهی شد.... دست هایت خونالود ....آستینت خونالود.. .سازت خونالود...و دلت و دل ما خونالود.
گسستن از من برایت کمترین کشاکش خواهد بود.....بدرود رفیق..بدرود...جدایی خوش.
Post a Comment