Sunday

وای بر من گر تو آن گم کرده ام باشی
که بس دورست بین ما
که این سو پیرمردی
با سپیدی های مو
و هزاران بار مردن
رنج بردن
با خمی در قامت از این راه دشوار
که این سو دستها خشکیده
دلمرده
به ظاهر خنده ای بر لب
و گاهی حرفهای پیچ در پیچ
و هم هیچ
و گهگاهی دو خط شعری
که گویای همه چیز است و خود ناچیز
و گهگاهی دو خط شعری
که گویای همه چیز است و خود ناچیز
وای بر من گر تو آن گم کرده ام باشی
که بس دورست بین ما
که آن سو نازنینی
غنچه ای شاداب و صدها آرزو بر دل
دلی گهواره عشقی
که چندی بیش نیست شاید
و از بازیچه بودن سخت بیزار است
وای بر من گر تو آن گم کرده ام باشی
و عاشق گشتن و عاشق نمودن سخت دشوار است
...
فرد منش

No comments: