Wednesday

اینجا انتهای دنیاست. اینجا نقطه آغاز و پایان کهکشان ماست. ستاره دنباله دار من که چهار میلیارد سال قبل از بیگ بنگ نابود شد دو میلیارد سال دیگر تیک های عصبی من را در یک سیاهچاله عدم میکند. درد هایم چگالتر از آن هستند که خنده از روی لبانم برود
دردهای پوستی کجا درد دوستی کجا!... پایین تنه ها را جمع کنید من از نهایت شب حرف میزنم از نهایت تنهایی... تردید در چهره من است پشت نقاب لحظه ها چه کسی میداند شاید من اکنون شادمانه ترین فرزند خلف روزگارم به کوری چشمان زمستان. بی رقیب میتازم تا غروب احساس ( آنجا که زن را بهانه میکنم برای عشق برای طغیان برای هیچ) آن لحظه که فرو بندم دیده از جهان... خوب میدانم تنها بوده ام. تنها زیسته ام زمین را چون شما هر یک بی خویش و بی هم
...
برای شما چه هستم؟ عبور مبهم
...برای من چه هستید؟

1 comment:

Anonymous said...

....آوار بر نقطه شب 4.30..

بی خویش بی هم و با همسینگی هوشیاری تنهایی -مگر این یکی به داد تنهاییمان برسد-ه
چگالی دردی خنده را بر لب سنگین میکند.......سنگینی غربتی در دل گامهای زمان را میشلانند-امتداد کشدار
زمان- تا هم آغوشی اکنون احساس و زجر موکد شود.ه

پی نوشت: ضمنا واقفیم که صدقه احترام دادید از واژه آخر چشم پوشیدید.ه