نظاره کردم عمری را به چشم حسرت به آنان که بالیدند و رفتند یا آنهایی که ماندند و شدند. میرسیدم اگر میتاختم اما نکردم. نرفتم. نتاختم و نشدم. نه اینکه نخواسته باشم دیر خاستم!
دشمنانم به قول اخوان "موزیانه خنده های فتحشان بر لب" است و من همچنان سرگرم به خویش نبودنم هستم با خیالهای واهی و پر از افکار آدمهایی که نمیدانند فکر چیست! دوستان و نا دوستانی که اطراف من را گرفته اند. آنهایی که غرقه اند به دنیایی که از جنس من نیست و فکر میکنند که برترند چونکه سرباز من در دنیای ایشان همیشه خانه های سیاه را میرود. تنها رجحانی که اینان بر من یافته اند این است که چون من نیستند... منی که دیروز به دنیایشان اثیر بود و امروز اسیر است به تکرارشان.
پا نوشت: سمیه مهربون و صبورم ببخش که تو رو در کنار منی قرار دادم که همیشه یاغی و عاصی است به دنیای دوپایان. هنوز هم مثل آبم اما پرتلاطم با موجهای بلندی که همیشه به خشکی حسرت آرام میگیرند.
1 comment:
har chand to ye jomleye paayi boodam faghat ;), vali haminam fogholaaade bood
PS:
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
== Yadet nare Dooseeeeeeet Daram :*
Post a Comment