Friday

نمیدانم شعرهای زمان قدم زدنهای شبانه را کجا بنویسم. مثلا وقتی تنهایی بر میگردم خانه آخر شب در کوچه شرافت همان صد قدمی که به خانه برسم و یا وقتی میروم سر کوچه تا چیزی بخرم. جدا گاهی وقت ها شعر هایی که اینجور وقتها میگویم شنیدنی ست. اولین وبلاگم رو نگاه میکردم. احساس میکنم قرنها از اون زمان دور شدم و فکر میکنم مثل همیشه از امروزم گریزانم و در فکر فردایی چون امروز که اگر سیگار مهلتم دهد فکر کنم از امروزم قرنها گذشته است... بازیچه کلمات را هم دیگر گریزان اما به همان اندازه ناگزیر. روی به هدفی خاص ندارمو به خیال فردای همیشه در انتظارم مثل همیشه شاید کمی کهنه تر می نویسم و می خوانم و راه میروم. روز و شب با تمام ابعاد امروزی زندگی ام که نمی خواهم اینجا داد بزنم سر گرممو فردا از نو. هنوز بارقه هایی از امید در من هست که مرا به خودم دعوت میکند. مثلا دیشب علیرغم تمام فشارهای وارده ... . گفتم که کمی باز گشته ام به این سه نقطه های قدیمی. دوست ندارم دیگران کورکورانه تقلیدش کنند اما میکنند. نوشتم که نوشته باشم. چه اسمش را بگذارند آه و ناله یا دیگری احوال نامه. مهم نیست زنده ام.

No comments: