Monday

این بازی که همیشه بدون پرده پایانی و ناگهان تمام می شود
درست مثل زندگی آدماست وقتی که نیمه جان تمام می شود
میشود تمام و دیگر حتی جای هیچ چیزخالی هم نمی ماند
بی مقدمه داستانِ هر گز شروع نشده بی پایان تمام می شود
مثل خاکستری که همیشه مانده میان دو رنگی سفید و سیاه
قرمز تا بنفش زیستن در برزخی به نام جهان تمام می شود
همچون کسی که یک لحظه هم فرصت نشد بگوید کیست
بود و نبودمان روزی میان خروار ها زمان تمام می شود
مثل فرانتس سوسک یا مثل صادق سگ فرقی نمی کند
فقط بابا طاهر نبود که! شاملو هم عریان تمام می شود
مالیخولیایی یا مثل آب فرقی نمیکند حرفها همیشه ناگفته ند
در اوج حسرت و تنهایی و سکوت آرام جان تمام می شود
مه

1 comment:

Anonymous said...

ای جدایی تو بهترین بهانه ی گریستن
بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام
ای نوازش تو بهترین امید زیستن
در کنار تو
...
من ز اوج لذتی نگفتنی گذشته ام

:*