عجبا! این همه نوشتم انگار نه انگار، این کامپیوترم دیگه واسه ما ادا اصول در میاره، هنگ کرد به رو خودشم نمیاره که من نیم ساعت تایپ کرده بودم همش پرید, اصل مطلبش یه شعر بود که اونو دو باره مینویسم ، کم کم درست میشه
ا
در اتاقم تنها
و در این فکر که ای کاش کسی
مشت بر در بزند
،و دلم برخیزد
،برود
،فاصله را بردارد
-افسوس
که تنها باران-
در شب سرد خزان
می زند طعنه به تنهایی من
شیشه پنجره از باران خیس
و در این فکر که ای کاش
اتاق سردم
لااقل پنجره ای رو به حیات
... یا به سمت خورشید
!شیشه پنجره رو به خزانم لرزید
"امیر سبویی"
ا
ا
ا
<سمیه>
1 comment:
ماه باید یک شبی مهمونی کنه____پیشتون مهتابو قربونی کنه *
آخه چشمای قشنگت می تونه ___ که بگیره شبو زندونی کنه
Post a Comment