از حس نوشتن کار سختیه, اونم وسط وبلاگ, نمی دونم کی اینا رو میخونه, من نمی تونم از خودم تو وبلاگ بنویسم, ولی منم از این به بعد می خوام بنویسم, حالا راجع به چی هنوز تصمیم نگرفتم,
از خودم ولی نه , شاید چون از آدم ها می ترسم, و گم شدم , خیلی زیاد, همین هم زیاد نوشتم ...
فقط اینکه من دروغگو نیستم
من فقط خستم
سمیه
2 comments:
وقتی مینویسی نا خود آگاه از خودت م شود. من فقط خسته ام من... . اولین نوشته وبلاگیت رو تبریک یا تسلیت میگم من اولین نوشته ام رو خوب یادمه 26/11/82 : << آيينه چون شكست
قابي سياه و خالي
از او به جاي ماند
با باد دل كه آيينه اي بود
.در خود گريستم
بي آيينه چگونه زيستم؟
(فريدون مشيري)>>
دوستت دارم بیشتر از یه عالمه (,
گر مرد(زن!) رهی غم مخور از دوری و دیری _____ دانی که رسیدن ، هنرِگام زمان است ______ تو رهروِ دیرینة سرمنـــزل عشقی ____ بنگر که ز خون تو به هر راه نشان است
Post a Comment