Thursday

و کاش تنهایی را لباس دریدن بود
و یا این قفس را شهامت پریدن بود

به چشم مردم بی آسمان خاک آلود
که کاش آبی مرا مجال دیدن بود

و کاش ساز زدن را یاد نگرفته بودم
که موسیقی اصیل همان سوت کشیدن بود

بدان که لایقیم تمامی این قفسها را
که هر شب و روز کارمان تنیدن بود

نبین که لاله به گوشیم و باز میشنویم
گرفته غنچه ایم ما را سزای چیدن بود

دوان دوان به کدامین امید نا معلوم
که معنی زندگی عاقبت نرسیدن بود
مه

5 comments:

Anonymous said...

fogholade bood!

Anonymous said...

خيلي قشنگ بود - محسن هاشمي
very nice - mohsen

مه یار ارجمند راد said...

vaghti to ba mani hameye setareha farariand engaar az baame arezoo khoda paride ast(babak)

Anonymous said...

ولی زاده
تجلّی گه خود کرد خدا دیده ی ما را
در این دیده در آیید و ببینید خدا را

خدا در دل سودازدگان است بجویید بجویید
مجویید زمین را و مپویید سماء را

Anonymous said...

ببخشید یادم رفت اوّلش بگم.شعرتون واقعاً زیبا است