و کاش تنهایی را لباس دریدن بود
و یا این قفس را شهامت پریدن بود
به چشم مردم بی آسمان خاک آلود
که کاش آبی مرا مجال دیدن بود
و کاش ساز زدن را یاد نگرفته بودم
که موسیقی اصیل همان سوت کشیدن بود
بدان که لایقیم تمامی این قفسها را
که هر شب و روز کارمان تنیدن بود
نبین که لاله به گوشیم و باز میشنویم
گرفته غنچه ایم ما را سزای چیدن بود
دوان دوان به کدامین امید نا معلوم
که معنی زندگی عاقبت نرسیدن بود
مه
5 comments:
fogholade bood!
خيلي قشنگ بود - محسن هاشمي
very nice - mohsen
vaghti to ba mani hameye setareha farariand engaar az baame arezoo khoda paride ast(babak)
ولی زاده
تجلّی گه خود کرد خدا دیده ی ما را
در این دیده در آیید و ببینید خدا را
خدا در دل سودازدگان است بجویید بجویید
مجویید زمین را و مپویید سماء را
ببخشید یادم رفت اوّلش بگم.شعرتون واقعاً زیبا است
Post a Comment