Tuesday

خلق الانسان فی کبد

در حالیکه دکترای مهندسی برق را رها کرده ام و کتابهای فلسفی مورد علاقه ام را می خوانم، روزی چند بار خودکشی را در فکرم مزه مزه میکنم.... کتاب سبک شناسی دو را هم تمام کرده ام و چهار تا کتاب دیگر مانده که در خانه کارشناسی ادبیات فارسی را به خودم اهدا کنم! شعرهای مهدی موسوی مغزم را تجزیه میکند و تاثیر روانی اش از کتابهای هدایت که در اوان جوانی خواندم بیشتر است. در غربت و تنهایی خودم میلولم. فراموشم نمیشود که دارم داماد می شوم اما حرفهای ژیژک را حس میکنم و با تنهایی شریعتی پیوند میدهم
و این حرفها که بوی تعفن میده

و دلی که همیشه برای وطنم میتپد و مردمان ستم کشیده اش
و تمام حرفهایی که میخورم که هنوز گفتنی نشده اند
...
دوباره رفتم پایین. اون پایین مایینا. اونقدر پایین که تحمل شنیدن صدایی هیچ کسی رو ندارم نمیخوام کسی رو ببینم یا با کسی حرف بزنم. اینجا هم اگه مینویسم با خودم حرف میزنم شاید برای اینکه از این که هست پایین تر نرم.

مه یار


2 comments:

Somayeh said...

وووو, دلم واسه نوشته هات تنگ شده بود, خیلی وقت بود حرفی نمیزدی
فلسفه و ادبیات از جنس تو و چه خوب که دوباره بهشون برگشتی و من منتظر مهیار پرامیدمم که میگفت

می خواهم بلند پروازی کنم
نه در فراز آسمان که روی زمین
نه با بالهای گسترده که با گامهای کوچک
.
.
.

مه یار ارجمند راد said...

به بحث علمی بی مزه ام در گوشت
دوباره بر میگردم به امن آغوشت
...