:یکی گفت از جغرافیا بگو
جغرافیای چشم تو ساده ست نازنین
آنجا که نیست هر چه که پیداست در زمین
دنیای آخر شبهام آنقدر کوچک است که دل تنگم برای وبلاگم تنگتر هم میشود. منی که جز نوشتن احوال و همین چند بیت شعر بند تنبانی هنری نداره
آغاز میشود از تو حضور ِ یک لبخند
صادر میشود از من دروغ ِ یک سوگند
گیرم نده به وزن که شعرم سبک شود
پیچیده شد منم به سادگی ِ تو بدون بند
مجنون قرن بیست و یکم سیگار میکشد
فرهاد مثل سنگ شد و شیرین او لوند
.
.
.
حسش نیست... این هم یک شعر ناتمام دیگراز خودم
مثل یک واژه واژگون شده ام
اول شعر توی چشمانت
خوانده بودی تو دست من را یا
من" نفهمیده رفت از یادت؟"
آنقدر ساده بود خوبی تو
که من از سادگیت سر رفتم
خوب من بودی و ندانستم
با بدی هام تا سفر رفتم
مثل آبی زلال و جاری بود
زندگی در دل منی که نرفت
آنقدر ایستاد تا گندید
عشق تو در دل زنی که نرفت
چشمهایت امید من بودند
دستهایم برایت آینده
توی تنهایی اش ولی نمیدانی
عاشقت بر سرش چه آورده
.
.
.
در جدل بود خاطرات تو با
قصه تلخ و دور فاصله ها
گریه شد انتظار و خوابش برد
چشم خیسم به روی پنجره ها
شک ِ از بی تو تا خودم رفتن
در هراسی که عادتم شده بود
غرق در یک سکوت طولانی
فکر تنها عبادتم شده بود
مستی و خواب و چند تا آهنگ
تا که از فکرها عبور کنم
خاطراتت به خاطرم پاشید
تا که در غصه ها ظهور کنم
جنگ من بود، با خودم، در من
دست من بود و سر بریده شدم
بغض بودی و شعر اشکم بود
از تو تا یک غزل کشیده شدم
از تو تا مرز باورم رفتم
تا که آن دورها گمت بکنم
گریه کردم تو را و مُردم تا
راهی دست مردمت بکنم
گم شدم در کرانه های خودم
ناگزیر از منی" هویدا شد"
چاره ام شد غم فراموشی
جبری از اختیار پیدا شد
بی صدا، ناامید، بی پیوند
خسته و سرد و بی شتاب شدم
روزهایی که بی تو می رفتند
هفته هایی که من خراب شدم
توی قوسی که از تو تا من بود
در عبوری چه سرد و طولانی
قرمزی هام زرد و ... آبی شد
بعد از اندیشه های بارانی
منطقم توی اشکها گم شد
مثل عکس تو توی آبی که
باورش کرده بودم و ... خشکید
آرزوهام در سرابی که
وسط شعر توی غربتِ دور
مانده بودم درون دامی که
دانه هایش هجوم خاطره ها
شعر ِ پرواز فکر خامی که
.
.
.
کمر شعر توی عین شکست
حرف عشق تو بود و قاف شدم
رفته بودی و رفت از یادم
!و من از این قبیل لاف شدم
چشم صیادهای هرزه نگاه
طعمه ی نیم مرده ای بودم
دل من جای دیگری بود و
*چک برگشت خورده ای بودم
.
.
.
مه یار
بی رمق نا امید بی صیاد" *
طعمه ی نیم مرده ای بودم
هر چه خود را حساب میکردم
چک برگشت خورده ای بودم" - سید مهدی موسوی
طعمه ی نیم مرده ای بودم
هر چه خود را حساب میکردم
چک برگشت خورده ای بودم" - سید مهدی موسوی
3 comments:
in yek tashakor ast:D
Happy to see u r back :)
You and your poem are always the best
:*:*
Post a Comment