شعر زندان اندیشه است
!و کلام دشمن پرواز
...
،به بود، نبود
،به قصه های خدا فقط یکیست
،به آسمان ِ غربت ِ همیشه هست و نیست
،قسم به قار قار کلاغها
،به قاف عشق
که زندگی تسلیم است و ابدیت برهنگی ست
...
صدا صدای غروب است و کهکشان من خاموش
که قصه خاطرۀ پرواز و پرندگان مردنی ست
زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر"
"بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست -حافظ
.
مه یار
1 comment:
قشنگ و طبق معمول جگر سوز!!!ا
Post a Comment