Wednesday

دست مرا بگیر و ببر شهر دیگری
…مانند ماهیان که پی نهر دیگری

شیرین نکرد کام تو را این دیار اگر
در جام من نریخت مگر زهر دیگری

با عاشقان، زمانه بگو آشتی نکن
غمگین نمی‌شویم جز از قهر دیگری

عشق، آن عصای معجزه در دست‌های توست
بگذار با تو بگذرم از بحر دیگری

تلخ و رسول‌کُش شده این روزگار، کاشش
… ایمان بیاورم به تو در دهر ِ دیگری

مزگان عباسلو

2 comments:

kasra said...

How appropriate for the way I feel these days!

mersi

مژگان said...

عشق، آن عصای معجزه در دست‌های توست
بگذار با تو بگذرم از بحر دیگری
love this part!
شاعرش مژگان بوده! گفتم چه باشعور شعر گفته هااا:))0
خوبی دوست دورادور؟