Sunday

از خودم کناره گرفته ام و از دنیا تا کجا نمیدانم. از تنهایی و دوری بیزارم از مخابرات و پی اچ دی و تز بیزارم. از همه راههایی که رفتم و دوست نداشتم بیزارم. از همه درسهایی که خوندم و دوست نداشتم بیزارم. از سوئد بیزارم. از آمریکا رفتن بیزارم. دلم میخواد ایران باشم. دلم میخواد جامعه شناسی بخونمو دلم میخواد کتاب شعرمو چاپ کنم. دلم میخواد قبل از اینکه پیر ِ دنیایی که همش به خاطر دیگرانه بشم زندگی که دوست دارم رو داشته باشم اما راهی پیدا نمیکنم. از اینکه 8 کیلو وزن کم کنم بیزارم. از این بودنم در دنیای محال و بی مجال بیزارم. میخوام بمیرم. از اینکه جرات خودکشی ندارم بیزارم. از شهوت و سکسی که ندارم ونمیکنم بیزارم. از آدمهایی که خودشون رو وقف دیگران میکنن و میخوان دیگران هم خودشونو وقف کنن بیزارم. من از خودم بیزارم