Wednesday

احساس می کنم که روی زمان غوطه ور شدم. تلبیس میخورم به خاموشی های بلندم و عقده های ذهنی ام را که گاه گاه روی آرزوی های دست نیافتنی ام میبینم. مرگ میخواهم آنطور که برای ابد و هرگز نباشم انگار که هرگز نبوده ام
دلم میگیرد و دستهای بزرگم در جستجوی کودکی های حسرت است
میترسم
کم آورده ام

دلم گرفت از این شب سکوتِ بی آرام
از این نباید بودن به ثانیه های حرام

مرامِ کودکِ من خسته شد از این تشویش
و غرق حسرتِ غم شد به اشک های مدام

"و من مسافرم ای بادهای همواره"
به قربتِ حضور ِغریبان، وداع ِتلخ ِسلام

محیطِ جبر دریدم به اختیار تمام
به اختیار رسیدم به جبرِ دانه دام

به ناگه از گذر عمر بیست و پنج سال گذشت
به غقلت است جوانی و حسرت است دوام


مه یار

No comments: