الان مثل تمام زمانهای دیگری که کلی نوشتنی دارم وقت برای نوشتن ندارم. میخواستم چیزی بنویسم که شاید با نوشتنش به چیزی برسم که دست آویزی برای رهایی باشه. میخواستم از صفرِ شروعِ حیرانی ام بنویسم از زمانی که هرگز حتی خودم هم نفهمیدم به من چه گذشت. بعد از اون واقعه مبهم همیشه گرفتار بودم. هنوز هم هستم اما هنوز سرگشتگی رو با خودم به همراه دارم. من میخواهم من میتوانم اما نمی شود بیزارم اه برای که مینویسم.... نمی دانم
...
امروز آرام بودم اعصابم خورد شد
دنبال کار هستم
هنوز گرفته ام
دلم وا نمیشود
...
امروز آرام بودم اعصابم خورد شد
دنبال کار هستم
هنوز گرفته ام
دلم وا نمیشود
1 comment:
یه روزی گله کردم من از عالم مستی
تو هم به دل گرفتی، دل ما رو شکستی
من از مستی نوشتم ولی قلب تو رنجید
تو قهر کردی و قهرت مصیبت شد و بارید
پشیمونم و خستم اگه عهدی شکستم ( که هیچ وقت نشکستم :P)
آخه مست تو هستم اگه مجرم و مستم
I Love it :x like U
ghose inaa nakhoriyaa eshgham :*
Post a Comment