Monday

دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمي‌بينم
دلي بي‌غم كجا جويم كه در عالم نمي‌بينم
دمي با همدمي خرّم ز جانم بر نمي‌آيد
دمم با جان برآيد چون كه يك هم‌دم نمي‌بينم
خوشا و خرّما آن دل كه هست از عشق بيگانه
كه من تا آشنا گشتم دل خرّم نمي‌بينم
مرا رازي است اندر دل به خون ديده پرورده
وليكن با كه گويم راز چون محرم نمي‌بينم
قناعت مي كنم با درد چون درمان نمي‌يابم
تحمّل مي‌كنم با زخم چون مرهم نمي‌بينم
كنون دم دركش اي سعدي كه كار از دست بيرون شد
به اميد دمي با دوست و آن دم هم نمي‌بينم
---
سعدی

1 comment:

Anonymous said...

salam,,,hosne salighe be kharj dadi ba in sher e aali az ostad e sokhan saadi ,,,khosh bashi