Tuesday

:چند چیز که میخوام بنویسم شاید بی دلیل
-
!خنده دارترین صحنه کارتون ماداگاسکار
Fever Remember :D
کتابهای فلسفی فقط به درد بالاترین طبقه کتابخانه های خیلی بلند میخوره
!تو این سه ماه 8 کیلو چاقتر شدم
:و آهنگ وبلاگم که به اینجا میرسه
توی این غروب دلگیر جدایی
توی غربتی که همرنگ چشاته
همیشه غبار اندوه روی گلبرگ لباته
حرفی داری روی لبهات اگه آه سینه سوزه
اگه حرفی از غریبی اگه گرمای تموزه
تو بگو به این شکسته قصه های بی کسیتو
اضطراب و نگرانیت حرفای دلواپسیتو
...
!یه گوشه دیگه از کتاب 90 هزار تومنیم خیس شد
خیلی درس خوندم اما نشد. چند دفعه سعی کردم بنویسم نشد. خواستم شعر بگم نشد. خواستم نقاشی کنم! نشد. نصفه شب تو هوای 4- درجه رفتم دویم گفتم شاید خالی بشم اما فقط سرما خوردم. هم اتاقیم نبود. تا اونجا که شد گریه کردم. اما نشد!!! دلمو میگم... خالی نشد
میدونی چیه؟
You know what?
دنیا خیلی تخمیه
خیلی
:دم علی بهمنی گرم که میگه
به گه کشیده مرا و تمام شعر مرا
به گه کشیده مرا او که عاشقش بودم
تمام این همه مدت سوار من بودست
تمام این همه مدت موافقش بودم
عجب کثافت لاشیه احمقی شده است
رئیس حزب چپی که مصدقش بودم
نوشت عاشق من بود و تازه فهمیدم
پماد موضعی روی هق هقش بودم
هزار آینه را خرد کرده تا آخر
که حالی ام کند آئینه دقش بودم
اسیر - موج چرا – شد به ساحلش بردم
و مدعی شده سوراخ قایقش بودم
،،
جز از برای به گا دادنم نمی آید
شریعتی که من خر، مبلغش بودم
حالا تصمیم گرفتم ی مدت برا خودم باشم
میخوام دوباره بچسبم به جمشید گوزو و دارو دستش
صبحا ساعت سه بزنم به کوه شکار کبک
شبا هم بریم ورق بازی و عرق خوری
یا شایدم
به کاهدان بزنم تا طویله پر بشود
علی بهمنی آنسوی میله پر بشود
همیشه آنطرف میله ها پر از حس است
اگر که این طرف از حجم حیله پر بشود
به جاست این که در این ملک گند خر تو خر
کتاب درسی امان از کلیله پر بشود
به جاست این که سوار هزار مخزن نفت
حباب نفت چراغ از فتیله پر بشود
نگاه کن که چه سوراخ گنده ای دارد
چگونه کاسه صبر قبیله پر بشود
ما کون گشاد تر از این حرفا شدیم
دنده هامون پهن تر از این حرفاست
،،،،
بدک نمی شود از عشق نیز دم بزنیم
کمی حوالی عاشق شدن قدم بزنیم
همیشه رونق بازار زائری سکه است
بیا برای دل خسته مان حرم بزنیم
رها کنیم غم نان و فقر مردم را
فقط برای دل خویشتن قلم بزنیم
ولی چگونه چگونه ولی چگونه چه طور؟
چگونه با غم و اندوه راه غم بزنیم؟
پرنده ای که در این سطر ها مجالش نیست

5 comments:

Anonymous said...

هزاران چشم گویا و لب خاموش ترا پیک امید خویش می‌داند
هزاران دست لرزان و دل پرجوش....
............
اگه هنوز با قوی تر بودنم میتونستم مادرمو شاد کنم خییلی کارا میکردم.
تو هنوز میتونی..خییلی میتونی...ارزششو داره..مردن واسه قویتر بودن واسه مامان..
w قویتر باش نازنین

Anonymous said...

:)) عجب جای مزخرفیه، آره؟؟
عشق خودمی :*

Anonymous said...

گداخت جان که شود کار دل به کام و نشد

بسوختیم در این آرزوی خام و نشد

فغان که در طلب گنجنامه ی مقصود

شدم خراب جهانی زغم تمام و نشد

دریغ و درد که در جستجوی نقد حظور

بسی شدم به گدایی بر کرام و نشد



بدان هوس که ببوسم به مستی آن لب لعل

چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد

رواست بر خود اگر می تپد کبوتر دل

که دید در ره خود پیچ و تاب دام و نشد

به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم

که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد



به غمزه گفت شبی میر مجلس تو شوم

شدم به مجلس او کمترین غلام و نشد

پیام داد که : خواهم نشست با رندان

بشد به رندی و دردی کشیم نام و نشد

هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکر

بدان هوس که شود آن نگار رام و نشد

Anonymous said...

chera enghade dir be dir update mikoni?:(
asan be weblog tavajoh nemikoniyaa, zooood :X

Anonymous said...

in akharin baare mosalemat amiiz migam update kon
ye chi benevis dige,
tarjihan raje be manam bashe :))
bodo