یادمون دادن که یاد سوختن خونه نیفتیم

خواب بود هر چی که دیدیم باد بود هر چی شنفتیم

...

دو روز اینترنت قطع شده بود، بیدار خوابی برای تحویل پروژه، پروژه نیمه کاره آزمایشگاه بعد از کلی بی خوابی. 6 ساعت سر آزمایشگاه. دلمون خوش میشه به اینکه محسن و مهدی بیان اتاقمون که بشینیم دو سه ساعتی با هم گپ بزنیم. این جمله من بین بچه ها معروف شده: شیستا آخر دنیاست.اینجا نباید از تکرار فرار کرد چون تکرار میشه! باید عادت کرد. شنبه میخوایم برم هالون بریون. دلم گرفت بس که بارون اومد اینجا

پنجشنبه ماه رمضان شروع میشه. میخوایم با امیر روزه بگیریم

اونقدر سرم تو درسه که بعضی چیزا رو زیاد سخت نمیگیرم. هیچ کس بهم زنگ نمیزنه. اتاقم رو نقاشی کردن. وسایلم جمع شده و کامپیوترم با تمام اطلاعات چند سالش فورمت شد. دو تا داستان بلند. دفتر خاطرات چند ماهه. تمام آلبوم های شجریان و هزار تا عکس و یادگاری دیگه. همه از بین رفت با اینکه گفته بودم... اینجا بارون میآد و من پروژه وی اچ دی ال ام رو تکمیل میکنم

...

یاد حرفهای دایی میافتم. نگاه های دوستام. ایران. همه... پیام هم گروهی آزمایشگاه شاکی شد بیشتر از این وقت نیست باید برم بقیه پروژه رو بنویسم

...

تو زنگ زدی

دلم وا شد

همین

...