Monday

من راهم رو ادامه میدم تا آخرش به هیچ کس اجازه دخالت بیش از این نمیدم و تا اطلاع ثانوی از کسی مشورت نمیگیرم
من می اندیشم
پس هستم
من انتخاب میکنم
من پاش وامیستم
من

2 comments:

esfarze said...

می خواست با ادامه ی من زندگی کند


با من برای تازه شدن زندگی کند

حتی اگر نشد دل ما همصدای هم

توی شناسنامه ی من زندگی کند

دختر که بود خواست که در فیلم نامه ام

او جای نقش اول زن زندگی کند

با چادر سپید بیاید به خانه ام

تا پوشش حریر کفن زندگی کند

حس می گرفت مثل عروسی که رقص را

می خواست دن ددن دددن زندگی کند

اما نشد ، نشد که ببیند ، نمی شود

یک روح مرده در دو بدن زندگی کند

* * *

حالا تو نیستی و دلم سعی می کند

هی سعی می کند مثلا زندگی کند

* * *

ای زندگی! اگر چه به کامش ...از این به بعد

یک ساز عاشقانه بزن زندگی کند

Anonymous said...

خوشحال شدم شاعر..دلم واسش تنگ شده بود.