Thursday

بی جهت نیستند
انگشتان بلندم
که اختران بخت را
به رنگ مهلت تقدیر میزنند
به شکل تمُ
گرفته و نارس
و یا کبود
مُشتم گره
به جان حضورم فشرده است
قلبم به وعده های دروغین
فسرده است
بوی تن گرفته "ها"ی مهارم
که خسته ام
باید رفت
من رفته ام
من میروم
من میشوم
...
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند

No comments: