Saturday

حرفهایم را گفته ام. بغض هایم را خورده ام. تردیدهایم را محکوم نکرده ام. امیدم را هزاران برابر کرده ام. تنها شده ام. بوی دروغ به مشامم خورده است. تشنه نیستم. بلندم و اشک آلود. تلمیحم به یک غزل. هفتاد و چهارمین. بیدارم. میبینم. حرفی نمیزنم. میبینم. شاید فقط سی روز. در دلم آشوب اگر باشد خاموشش میکنم که ببینم و آرام ببینم. بلند میمانم. حرفی نمیزنم. زمان تقدیر سر آمده. نوبت من ِ ماست. من خاموش و بلند در مقابلش ایستاده ام. تصمیم میگیرم قبل از تمام اشک ها... تنهایم؛ تنها تر از همیشه. سخت است نزدیکی به من؛ سخت تر از همیشه
...
پر ِ خونم
پر ِ خواهش
"پر ِ "بی
به سراغ من اگر می آیید
سخت وکوبنده بیایید
که در هم شکند
خانه ی غصه ی تنهایی من

No comments: