Sunday

چی میتونم بنویسم؟ ایده ای ندارم. چی میخوام بنویسم. گفتنی دارم زیاد اما شنیدنی نیست. خواندنی هم نیست. تکراری نیست اما مکرر است. مشوشم. نگرانم. درونم را چگونه بیرون بیاورم نمیدانم. مثل همیشه نیستم. مثل هیچ وقت نیستم. مثل هرگزم. هرگزی که شعری نمی انگیزد. مثل آبم. آبی که اکنون از میان صخره های بلند در اعماق دره های پر تلاطم گرداب وار خروشانده میشود ناخواسته. آبشاری پیش روی من است. میدانم آرام میگیرد تلاطمم اما نمیدانم در کجا و چگونه. هر قطره جانم تا سقوط از این آبشارهزاران قطره میشوند. آن پایین آیا همدیگر را درخواهند یافت؟ آیا باز هم همانگونه پیوند خواهند یافت. طبیعت همیشه خیال پردازتر از ذهن هر مخلوقی ست
راز درون پرده چه داند فلک؟ خموش
ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست
...
یا دوست... مدد

No comments: