چقدر راحت درویش میشوند با ریشهای بلند و چشمهای نیمه باز شان آ دم ها ! کتاب دستت گرفته ای. بخوانی و نخوانی اش مهم نیست؛ برعکس هم اگر بگیری کسی نمیفهمد؛ مهم این است که کتاب مجموعه اشعار شاملو است یعنی تو چیز فهمی. همین برایت کافیست! فکر نکن دیگر چرا که تو از همه بیشتر میدانی و میفهمی و میبینی و ... آخر کجا میفهمی لطافت کوچک یک بچه را وقتی که میخندد به شوق برف بازی! مگر دلت به رحم میآید اگر زنی فال گیر تمام شب بوی تعفن بگیرد به سرما که مرده و یخ زده است زیر پل شهرک آزمایش از نداری... بشین کتاب شعرت را بخوان. پز بده و برای اینکه ارضا شود حس دلسوزی ات گاهی که حالت خوب است یک آدامس از کودکی پشت یک چراغ قرمز بخر اما حواست باشد که هوا سرد است زود پنجره را بالا بکشی تا دوس جونت سرما نخوره. تو تنها فروغ و سهراب و فریدون را دلقک میشوی! آخر که میفهمد که تو ریده ای به مفهموم "زن". میدانی مهم نیست چقدر خراب کاری کرده ای مهم این است که تو یک فمینیست هستی. آه پیاز داغش را اضافه کن تو وطن پرستی. هنوز کم است. کلاس بگذار سیگارت را گذار کنار لبت و کمی دم از "میدانم" هایت بزن. اگر حوصله ات سر رفت غیبت کن همه را کوچک کن. همه را خراب کن. پایین بیاور. سیگار لایتت که تمام شد کمی اخم کن که با کلاس تر شوی. آن آدامس را که پشت چراغ قرمز خریده بودی از جیبت در بیار و بنداز بالا. دختر خوبی هستی. خوش به حال دوست پسرت عزیزم
چقدر سخت است ساده بودن!
No comments:
Post a Comment