همان قبلی گذاشتم ... هفته پیش یه جور این هفته یه جور حالا قرار قدسی است نمیدانم فردا باید چه کار کنم. از این بدتر نمیشود . کاملا بر خلاف تو من کلافه و بی هدفم سرگردان . بی هیچ امیدی . بی من نرو با من بمان . چقدر تکراری . خاموش . فردا صبح باید چه کار کنم آنقدر منتظر بمانم کلافه . چرا نگفته بودی قرار قدسی رو . از این افتضاح تر هم مگر میشود که اینجا حرف بزنیم . همان قبلی گذاشتم قبل از 10 زنگ بزن . کلافه و بیزارم وای مگر خوابم میبرد . دود هم نیست . چشمانم ... اه تکراری است . صفحه مانیتور مبهم میشود دوباره ..... ریخت . فردا زنگ بزن قبل از 10 . مگر خوابم میبرد حالا چی کار کنم . گلویم گرفت اه ساعت یک میشود و من بغض میخورم . ساعت 2 هم بشود همین است . فردا نیمه شب ساعت 2 همین خواهد بود . ای کاش بالاخره جرات خودکشی پیدا کنم امشب . هنوز بغض میخورم . گلویم از فرط بغض درد میکند . همان قبلی گذاشتم . فردا قبل 10 ... آخرین روزهاست آیا؟ خدا
Friday
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
2 comments:
mahyar? khoobi? :(
na
Post a Comment