من
چقدرها که خسته و تنها می آیم
از همیشگی ترین لحظه های هول و هراس
می نویسم اینجا و می میرم
می میرم زیر هر سنگینی هر لحظه
چقدر ها که دلم نسوخته به حال یک دست خالی
و چقدر ها که چشمهایم نمانده خیره به آبی
دلم چقدر ها که نشکسته با یک نازک خمیده
چندین اشک نشمرده روی کاغذ
کاغذی که فقط سیاه شد و همیشه نا سروده ماند
روی حباب زندگی چقدر ها که فریب نخوردمو فریب ندادم
که زنده زنده مثل مرگ خودم را در آیینه
-منظورم چقدر هایی ست که خود را ندیده ام-
حسرت بخورم
و ندانم هرگز که چرا
و ندانم نیرنگ کدامین فریب بی جواب ادامه داد مرا
سالیان سال مثل شب زیستم تنها
و به یک گل نگاه کردم زیر آفتاب شرم
و عرق ریختم و شبنم نشد و خشکانید
زیرا که خسته بودمو هستم
همیشه خسته
انگار مرا قبل از شروع سال به دنیا آورده باشند
و سیسمونی ام چمدان بود
مثل چمدانهای همیشه نا معلوم
که از چه پر شده باشم یا خالی
به هر سو کشاندنم و کشانیدم خویش را به تمسخر
و به یک واژه فروختم بارها در یک لحظه
به تمامی خویش را
آنوقت که بی حرمت
ندانستم از کجای نامعلومم آواز آمد که عاشقم
و درد را به تمامی از آن لحظه و گاه شیرین حس کردم
دیگر هرگز چیزی نگفتم
تا امروز که تنهایی مرا فریاد می کند
من
چقدرها که خسته و تنها می آیم
از همیشگی ترین لحظه های هول و هراس
می نویسم اینجا و می میرم
می میرم زیر هر سنگینی هر لحظه
چقدر ها که دلم نسوخته به حال یک دست خالی
و چقدر ها که چشمهایم نمانده خیره به آبی
دلم چقدر ها که نشکسته با یک نازک خمیده
چندین اشک نشمرده روی کاغذ
کاغذی که فقط سیاه شد و همیشه نا سروده ماند
روی حباب زندگی چقدر ها که فریب نخوردمو فریب ندادم
که زنده زنده مثل مرگ خودم را در آیینه
-منظورم چقدر هایی ست که خود را ندیده ام-
حسرت بخورم
و ندانم هرگز که چرا
و ندانم نیرنگ کدامین فریب بی جواب ادامه داد مرا
سالیان سال مثل شب زیستم تنها
و به یک گل نگاه کردم زیر آفتاب شرم
و عرق ریختم و شبنم نشد و خشکانید
زیرا که خسته بودمو هستم
همیشه خسته
انگار مرا قبل از شروع سال به دنیا آورده باشند
و سیسمونی ام چمدان بود
مثل چمدانهای همیشه نا معلوم
که از چه پر شده باشم یا خالی
به هر سو کشاندنم و کشانیدم خویش را به تمسخر
و به یک واژه فروختم بارها در یک لحظه
به تمامی خویش را
آنوقت که بی حرمت
ندانستم از کجای نامعلومم آواز آمد که عاشقم
و درد را به تمامی از آن لحظه و گاه شیرین حس کردم
دیگر هرگز چیزی نگفتم
تا امروز که تنهایی مرا فریاد می کند
من
No comments:
Post a Comment