دَدَ تَ تَ تو تو بَتَني باز شد زبان
روشن شديم مثل ژيان لك ولك كنان
از شير خوارگي كه گذشتيم و كودكي
بي ربط يك مقدمه خواندندمان جوان
مانند ماكسيماي سياه جناب ايكس
درچشم هاي خيره نشستيم ناگهان
تيزي زديم و كارد زديم و لگد زديم
تابلو شديم در هيجانهاي اين و آن
يك روز هم به عكس همه شات و شوت ها
عاشق شديم ،شاعر و....ديوانه زنان
جداً كه عشق واقعه ناگهاني است
جداً كه-دوست دارمت- از آن بتر چنان
كه بي خود از خودت بشوي مست بي شراب
كه بي پري پرنده بچرخي درآسمان
حالا اگر كه كله ات از بمب پر شود
يا بغض در بگيردت از دور دست نان
جز آن تجسمي كه به آن فكر ميكني
چيزي ميان خاطره ات نيست در ميان
حتي اگر به واسطه ازدواج خوب
جريان زندگيت بيفتد سر زبان
تو فكر مي كني و فقط فكر مي كني
...به اتفاق قبلي يك دختر جوان
پس مرده باد واقعه عشق زنده ها
پس زنده باد خاطره عشق مردگان
علی بهمنی
2 comments:
Man zudi barmigardam,
Delam kheili vasat tang misheha :*
+
:*
+
@};-
in esme "ali bahmani" akharash kheili zedde hal bood.choon ta gabl az khandanash fekr mikardam khoodat goftehii.
pas be to afarin migooyam az tarafe khodam gabl az in ke an esm ra khande boodam
.
Post a Comment