فردا داییم می آد انگار بعد از این همه روز که انتظارشو میکشیدم حالا سرد شدم حالا ... ریحانه هم شروع کرد به وبلاگ نوشتن..2ساله که وبلاگ مینویسم 4 تا وبلاگ نوشتم. شعرامو گذاشتم..از بقیه شعر گذاشتم اومدم اینجا داد زدم هوار کردم خودمو خالی کردم برای اونایی نوشتم که میدونستم هیچ وقت اینجا رو نمیخونن برای اونایی که بخونن و نظر نتونن بدن آهنگ وبلاگمو مدام با حال و روز اون لحظه م عوض کردم..نشستم سیگار کشیدم و خیره به مانیتور پنجره لعنتی این وبلاگ رو باز کردم و کی برد رو خیس کردم و بدون هیچ نوشته جدیدی پنجره اش رو بستم. ..دو ساله .. حالا دارم هنوز مینویسم. اما خیلی کمتر از اون چیزای که قبلا مینوشتم از اون عشقبازی های جوونیم که می اومدم و اینجا جارشون میزدم. دیگه حتی از تنهاییم هم کم مینویسم. خدام رو هم آوردم تو وبلاگم...وبلاگ من شده کوه عظیمی از من آدمهایی که توی این دو سال توی زندگی و افکار و احساساتم به نوعی تاثیر گذاشتن و تمام خاطرات تلخ و شیرین دانشگاه و هنوز هم مینویسم...حالا مینویسم که میخوام از اینجا برم فرار کنم نمیدونم از پی و از کی فقط میخوام برم...آهای مردم هنوز صداتون تو گوشم زنگ میزنه: به هر کحا که روی آسمان همین رنگ است و به قول دوست سابق ما بی معرفت آقای نیک پیک عزیز که
به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است
و در اسارت دیوار پنجره دلش تنگ اشت!
...
:و شعرهای هنوز پوشالی و تو خالی خودم
ای دل چرا ز ناز پریشان نمیشوی؟
دیگر دچار عشق جوانان نمیشوی؟
دیگر هوای گریه پنهان نمیکنی
ابری گرفته ای ز چه باران نمیشوی؟
درگیر خاطرات زنده زنهای مرده ای
سنگین چو قلب بسته آنان نمیشوی
خون خورده ام زبس که تو در خود شکسته ای
لعلی درون سینه نمایان نمیشوی
رفتند مردمان و گذشتند از تو لیک
هرگز نمیگذری تو و پایان نمیشوی
ای مه گرفته دلم از غروب مهر
طاقت به سر رسید تو آبان نمیشوی؟
بغضی شکست باز که ای وای بر دلم
!ای وای های های تو درمان نمیشوی
1 comment:
:)) ta hala webloget ro nakhoonde boodam kheli ba maze ast :))
bazi konim to bra man nazar bezar
man ham bra to ;) :))
Post a Comment