دستهایت حضور ایمان بودآنجا که سر بر سجده گاه ناز فرود آوردیم و باز
.به جستجوی شکوه عشق بی بهانه ات تن دادیم اختیار تو بودی و تقدیر ما
جبر ما باغ نگاه
قصه مان ما غصه و آه
دیدنی تر ز تو گر رویا بود
چشم ما خواب نداشت
دل ما مست تو، پر سودا بود
خواندی تر ز تو گر شعری بود
شعر ما حجم تو بود
دل ما آیینه وصف تو بود
پیش از تو غمم رنگی بود
شعر من بی هوسی
دل ما سنگی بود
بعد تو رنگی نیست
هوس باده گلرنگی نیست
...پیش از تو دل ما
دل ما رخت عزا بر تن داشت
جان ما مونس و همدم کم داشت
کار ما با تو نه جز تلخی بود
حرف ما شکوه و سر سختی بود
گر چه از کینه نبود
بر دلم گرد ستم ها بس بود
مهر ما آیینه نا کس بود
تو به خود نامده رفتی و دلم بار دگر
داد بر میکشد از سینه
فرو میریزد
که تو هم نامده رفتی و
... دلم بار دگر داد
مه
No comments:
Post a Comment