Wednesday

دیگر نمیگویم بمان خواهی برو خواهی بمان
دیگر نمیجویم نشان داری اگر گردد عیان
عمری به راهت بوده ام یک لحظه هم ناسوده ام
دیدی که چون آلوده ام دل را و جان را هر دوان
مهرت به جان افتاده چون عشقی به دل همرنگ خون
جان و دلم در سووشون از خون دل از مهر جان
ای ساربان ای ساربان آهسته ران آهسته ران
کارام جانم میرود با کاروان ای ساربان
رفتی اگر از پیش من دیگر مگو از ما سخن
ترسم که بی من ماه من آلوده گردد مایمان
بعد از تو چون دل گسترم بی مهر تو مه پرورم
مهرم تویی ماهم تویی پیشم بمان پیشم بمان
مه

1 comment:

Anonymous said...

kheyli ghashang bood... : )