دیگر نمیگویم بمان خواهی برو خواهی بمان
دیگر نمیجویم نشان داری اگر گردد عیان
عمری به راهت بوده ام یک لحظه هم ناسوده ام
دیدی که چون آلوده ام دل را و جان را هر دوان
مهرت به جان افتاده چون عشقی به دل همرنگ خون
جان و دلم در سووشون از خون دل از مهر جان
ای ساربان ای ساربان آهسته ران آهسته ران
کارام جانم میرود با کاروان ای ساربان
رفتی اگر از پیش من دیگر مگو از ما سخن
ترسم که بی من ماه من آلوده گردد مایمان
بعد از تو چون دل گسترم بی مهر تو مه پرورم
مهرم تویی ماهم تویی پیشم بمان پیشم بمان
مه
1 comment:
kheyli ghashang bood... : )
Post a Comment